هیچ

ساخت وبلاگ
دلم به شدت گرفته، لبریزم از گریه؛ ولی نمی تونم گریه کنم.منی که همیشه اشکم دم مشکم بود، الان دلم می خواد بشینم یه دل سیر گریه کنم، ولی نمی تونم.به شدت هر متنی که از کسی می خونم ، احساس همذات پنداری شدید می کنم و میبینم این درد منم هست، اما کلمه ندارم براش، حتی فکرم نمی کنم بهش؛ مثل کبکی که سرشو می کنه زیر برف و فکر می کنه ناپدید شده، منم انگار ناخوداگاه، همه چیز و هل دادم یه گوشه ی تاریک و سیاه، و فکر می کنم ناپدید شدن.بله، من هیچ مشکلی ندارم! چون به چیزی فکر نمی کنم. هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 10:49

حالم یه جوریه.دلم گرفته .برعکس بیشتر مواقع، دلم می خواد با کسی حرف بزنم.همسر سر کاره و از ۵ باری که بهش زنگ زدم ۱ بارو جواب داد و اونم زود رفت، چون کار داره.مامان هم با خواهراش دور هم جمع بودن و دیگه زود قطع کردم ولی حسودیم شد به خواهراش و از دستشون عصبانی و کمی خشمگین شدم.دلم می خواد خواب دیشبم رو تعریف کنم که دو تا دختر دوقلو به دنیا آوردم و با اینکه در واقعیت اصلا و ابدا دیگه بچه نمی خوام، ولی تو خواب حس خوبی داشتم و الان دلم برای اون دوقلوهام که خیلییییی کوچیک بودن تنگ شده و دوس دارم دوباره بخوابم و ببینمشون.و خواب چند شب پیشترها که من یه جورایی تبدیل شده بودم به چیزی که مارها رو جذب می کردم و دورم جمع میشدن ودوسم داشتن و من با اینکه از مار خیلی می ترسم تو خواب حس بدی نداشتم.دلم می خواد تعریف کنم که این دوره داروهای اعصابمو مرتب مصرف نکردم و می خوام دیگه بیخیالش بشم و قطع کنم ولی بازم زنگ زدم به مطب و وقت مشاوره تلفنی گرفتم و با خودم گفتم از دوره ی بعد قطع می کنم و اینکه نمی دونم حالم خوبه یا بده. نه خیلی خوبم و نه خیلی بد و نمی دونم الان نرمالم یا نه؟ و نمی دونم به دکتر بگم خوبم که فقط داروهامو تمدید کنه یا بگم که داروهامو نخوردم و می خوام قطع کنم و حالم خوب نیست و به هم ریخته م و سردرگمم و توی هپروتم.زندگیمو دارم جلو می برم، خیلی کارها دارم می کنم، ولی انگار خودم نیستم یا تو هوا معلقم مثلا.از اینکه هرچی می گردم و فکر می کنم و سعی می کنم دوتا کلاس برای بچه ها هماهنگ کنم که زمانشون یکی باشه و خودم هم بتونم برم باشگاه موفق نمیشم. و بچه ها رو کلاس بردن خیلی سختهههههه.دیگه از چی؟نمی دونم.فقط می دونم دلم می خواد از همه چیز در هم و بر هم حرف بزنم و یکی باشه که بشنوه منو، ولی ه هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:09

خسته بودم.

یه گوشه دراز کشیدم برای خودم.

کم کم چشمام گرم شد، ولی هنوز خواب نبودم.

پسرم اومد پیشم، دید چشمام بسته س، آروم یه چیزی گفت، جواب که ندادم گفت مامان خوابه.

یه دقیقه بعد، پتوشو آورد انداخت روم.

هوا گرم بود ،ولی من قلبم ذوب شد و با وجود گرما ،پتو رو کنار نزدم و خواب رفتم ...

هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:09

دو هفته س که دارم میرم باشگاه. دو برابر حس بهتری دارم.با دختر و پسر ، با هم میریم.با دکترم هم صحبت کردم و داروهامو کم کرد، الان فقط دو تا قرص می خورم.عملا هم داروهای دخترو قطع کردم. احساس می کنم باید بیشتر بررسی بشه. قراره ببرمش پیش مشاور.وزن کم نکردم، ولی راضیم.جلسه های اول سردرد میشدم، الانم کمرم درد می کنه، ولی فکر کنم قراره بهتر بشم.یه چیزایی هم در مورد مشاوره و زبان جلوی روم قرار گرفته که شاید چیزای خوبی باشه.امروز چند بار زیر لب گفتم آخیش، و احساس لذت کردم.یادمه روزایی داشتم که به خودم میومدم میدیدم دارم آه می کشم.بله دوستان، روزها می گذرن. هیچ...
ما را در سایت هیچ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : myhouse بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1402 ساعت: 20:09